شرمسارشدن. سرافکنده شدن. خجلت کشیدن. شرمساری بردن. آزرم کردن. شرم زده شدن: آن یهودی شد سیه روی و خجل شد پشیمان زین سبب بیمار دل. مولوی. خجل شوند کنون دختران مصر چمن که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان. سعدی. یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید. سعدی (بوستان)
شرمسارشدن. سرافکنده شدن. خجلت کشیدن. شرمساری بردن. آزرم کردن. شرم زده شدن: آن یهودی شد سیه روی و خجل شد پشیمان زین سبب بیمار دل. مولوی. خجل شوند کنون دختران مصر چمن که گل ز خار برآیدچو یوسف از زندان. سعدی. یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید. سعدی (بوستان)
مثل سایر شدن: و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت: ’خذ من جذع مااعطاک’ و این سخن مثل گشت در عرب. (مجمل التواریخ والقصص ص 174) ، مشهور شدن. شهرت یافتن در صفتی: تویی کز نسل شاهان سرفرازی مثل گشتی چنین در عشقبازی. نظامی
مَثَل ِ سایر شدن: و او تیغ بیرون کشید و همی زد تا بکشتش پس گفت: ’خذ من جذع مااعطاک’ و این سخن مثل گشت در عرب. (مجمل التواریخ والقصص ص 174) ، مشهور شدن. شهرت یافتن در صفتی: تویی کز نسل شاهان سرفرازی مثل گشتی چنین در عشقبازی. نظامی
معزول گشتن. عزل شدن. برکنار شدن از شغل. از عمل پیاده گشتن. از کار افتادن. از شغل به یک سو شدن: مروت عزل گردیده ست در دیوان ناز او عجب گر اینقدر بی مهری از صد بی وفا آید. ظهوری (از آنندراج)
معزول گشتن. عزل شدن. برکنار شدن از شغل. از عمل پیاده گشتن. از کار افتادن. از شغل به یک سو شدن: مروت عزل گردیده ست در دیوان ناز او عجب گر اینقدر بی مهری از صد بی وفا آید. ظهوری (از آنندراج)
بشکل حرف دال درآمدن. خمیدن. خم شدن. خم پذیرفتن چیزی راست. - دال گشتن الف، خم گرفتن آن. بصورت شکل دال و منحنی درآمدن الف: زمان چیست بنگر چرا سال گشت الف نقطه چون بود و چون دال گشت. اسدی
بشکل حرف دال درآمدن. خمیدن. خم شدن. خم پذیرفتن چیزی راست. - دال گشتن الف، خم گرفتن آن. بصورت شکل دال و منحنی درآمدن الف: زمان چیست بنگر چرا سال گشت الف نقطه چون بود و چون دال گشت. اسدی
خاک شدن. بصورت خاک درآمدن. بخاک تحول یافتن چنانکه جسد مرده پس از مدتها در زیر خاک ماندن: خاک گشته، باد خاکش بیخته. رودکی. دیر و زود این شخص و شکل نازنین خاک خواهد گشتن و خاکش غبار. سعدی
خاک شدن. بصورت خاک درآمدن. بخاک تحول یافتن چنانکه جسد مرده پس از مدتها در زیر خاک ماندن: خاک گشته، باد خاکش بیخته. رودکی. دیر و زود این شخص و شکل نازنین خاک خواهد گشتن و خاکش غبار. سعدی